لجن رسید به این خانه و طهارت داشت!
بزرگ بود ولی عقده ی حقارت داشت
لجن گرفت جهان را... ولی الهی شکر
که قورباغه ی ما پرده ی بکارت داشت ...
لجن رسید به این خانه و طهارت داشت!
بزرگ بود ولی عقده ی حقارت داشت
لجن گرفت جهان را... ولی الهی شکر
که قورباغه ی ما پرده ی بکارت داشت ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
به تنهايی مرد قبل سفر
به سنگينی بغض رو حنجره
شده سهمم از اينهمه روز و شب
اتاقی بدون در و پنجره ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
ف...اک به طوسی ،
ف...اک به جنتی ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
امشب که گذشت فردا رو بگو
چه کنم چه کنم دل مارو بگو
میخواستم به سربازها بگویم
نامه های معشوقه هایشان را اگر بلند بلند بخوانند...
جنگ تمام میشود!!!
در حال حاضر 100 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 100 مهمان ها)