ساسی![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
عروسک قصه ی من
گهواره ی خوابت جاست
قصر قشنگ کاغذی
پولک افتابت کجاست
یه گوشه از جاده بیرون شهر
صدای گریه های یه دختر پُر از ترس
شبیهِ زوزه های باد معلق
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
هزارتا شاعر منتظرن قلم بزنن ،
تو پیچ و خم زلفت قدم بزنن ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
تبر ، کوره ، سَر می آوردی ،
می مُردی یه خانم ازم در میاوردی ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
تمام بچّه های تالار . . .![]()
![]()
![]()
در حال حاضر 50 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 50 مهمان ها)