نیست، میدانی، در خانه کسی
سر فرو میکوبی باز به در ...
نیست، میدانی، در خانه کسی
سر فرو میکوبی باز به در ...
نیست، میدانی، در خانه کسی
سر فرو میکوبی باز به در ...
خانه ویران! که در او، حسرتِ مرگ
اشک میریزد بر هیکلِ زیست!
خانه ویران! که در او، هرچه که هست
رنجِ دیروز و غمِ فرداییست ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...] تو چقد حساسی
بهار من ،
با رویش جوانه ی لبخند ،
بر خاک نم خورده از شبنمِ ،
روی لبانت سر می کشد
نمی خندی و طرح لبخندت بر قاب عکس خاطره ،
سرد ، یخ زده ، زمستانی ست ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 274 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 274 مهمان ها)