من اونجا بودم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
کی ازدواج کرده ؟
تبریک می گم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
برادر جان نمی دونی چه دل تنگم
برادر جان نمی دونی چه غمگینم
نمی دونی نمی دونی برادر جان
گرفتار کدوم تلسمو نفرینم
نمی دونی چه سخته در به در بودن
مثل طوفان همیشه در سفر بودن
برادر جان برادر جان نمی دونی
چه تلخ وارث غم پدر بودن
دلم تنگ برادر جان برادر جان دلم تنگ
دلم تنگه از این روز های بی امید
ازین شب گردی های خسته و مایوس
از این تکرار بیهوده دلم تنگه
همیشه یک غمو یک درد ویک کابوس
دلم تنگ برادرجان برادر جان دلم تنگ
دلم خوش نیست غمگینم برادر جان
از این تکرار بی رویا بی لبخند
چه تنهای غمگینی
که غیر از من همه
خوشبخت وعاشق
عاشقو خورسند
به فردا دل خوشم
شاید که تا فردا طلوع
خوب خوشبختیه من باشه
شبا با رنج تنهای من سر کن
شاید که فردا روز عاشق شدن باشه
دلم تنگ برادر جان برادر جان دلم تنگ
در حال حاضر 255 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 255 مهمان ها)