ای پرنده ی مهاجر ای پر از شهوت رفتن
ای پرنده ی مهاجر ای پر از شهوت رفتن
قبیله یعنی یه نفر هم خونی معنا نداره
وقتی که گل در نمیاد سواری این ور نمیاد
کوه و بیابون چی چیه !
وقتی که بارون نمیاد ابر زمستون نمیاد
این همه ناودون چی چیه !
حالا تو دست بی صدا
دشنه ی ما شعر و غزل
قصه ی مرگ عاطفه
خوابای خوب بغل بغل
انگار با هم غریبه ایم
خوبی ما دشمنیه
کاش من و تو می فهمیدیم
اومدنی رفتنیه ...
کسی حرف منو انگار نمی فهمه
مرده زنده خواب و بیدار نمی فهمه
کسی تنهایی مو از من نمی دزده
درد مارو در و دیوار نمی فهمه
واسه ی تنهایی خودم دلم می سوزه
قلب امروزی من خالی تر از دیروزه
@[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
مرگ روزای بچگی از روز به شب رسیدنه
در حال حاضر 173 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 173 مهمان ها)