یک میلیون و سی صد . . .
حبیب مرد اما صداش هنوز زنده ست
با من قدم میزد زنی در برف، در باران
میخواستم به سربازها بگویم
نامه های معشوقه هایشان را اگر بلند بلند بخوانند...
جنگ تمام میشود!!!
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
ای نشسته تو در این خانه پرنقش و خیال
خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگو ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 76 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 76 مهمان ها)