حتی داریوش ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
یعنی تا این حد ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
تو قلبِ من زمستونه ،
گرفته برف ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
رام - فراموشی ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
بعضی ها مخشون معیوب... احساس غرور بهشون دست داده تو توهمات بسر می برند... هیچی هم نیستند
جوجه هارو باس سیخ شون زد ،
یه جا میخشون کرد ،
صدا جیغ شون درآد ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 170 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 170 مهمان ها)