40 سال
ببین ،
من از همه ی ماجرا خبر دارم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
راهِ خانه کجاست ... ؟
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
من پر از نوازشم ،
دستهای من کجاست ،
گیج می رود سرم ،
حس گرم خواب کو ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
عاشق این آدم زنجیری ام ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
خانه خرابی من از دست توست ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
از همه ی کودکی ام درد ماند ،
نیم وجب بچه ی ولگرد ماند ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
مثل خودت درد خیابانی ام ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 195 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 195 مهمان ها)