خوب نیست ...
خوب نیست ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
نمی دونم از کجا این فکر شده خراب . . .
من بی گناهم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
نکنه این آخری صنعتی بود . . .
هر وقت یه بطری یِ تازه ی عرق رو باز می کنم ، ترس کور شدن رو دارم . . .
سر من درد می کند به جنون . . .
به بوی آخرین آجرم وفادارم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
به خودم فکر می کنم اغلب . . .
خسته از بی خوابی ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 175 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 175 مهمان ها)