تمامِ تو سهمِ منه | به کم قانعم نکن
خسته شدم از این همه آوارگی در به درینوشته اصلی توسط sadegh1
غروب شد و دوباره باز هوای تو زد به سرم
من موندم و خیال تو با این دل در به درم
غروب شد و بازم دلم به فکرته به یادته
نگاه بی قرار من تو حسرت نگاهته
خسته شدم از این همه تنهایی و نبودنت
منتظر تو موندن و هیچ وقت تو رو ندیدنت
خسته شدم از این همه آوارگی در به دری
به دنبال تو بودن و از تو نبودن خبری
به جون تو خسته شدم
خسته و درمونده شدم
تمامِ تو سهمِ منه | به کم قانعم نکن
غروب - امین حبیبیخسته شدم از این همه آوارگی در به دری
چه بگویم نگفته هم پیداست/غم این دل مگر یکی و دو تاست...
....
تمامِ تو سهمِ منه | به کم قانعم نکن
تمامِ تو سهمِ منه | به کم قانعم نکن
چه بگویم نگفته هم پیداست/غم این دل مگر یکی و دو تاست...
اگــــــه یـکـــی دستتو گـــرفت و دلت لـــــرزیـــــد،زیــــاد عجلــه نــکن . . .
یــــه روز بـــا دلت کــــاری میکــنه کــــه دستـــات بـــلرزه . . .
تمامِ تو سهمِ منه | به کم قانعم نکن
در حال حاضر 175 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 175 مهمان ها)
مجوز های ارسال و ویرایش
پاسخ با نقل قول
