تمامِ تو سهمِ منه | به کم قانعم نکن
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
بُوَد آیا که خرامان ز درم باز آیی
گره از کار فروبسته ی ما بگشایی ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
نظری کن که به جان آمدم از دلتنگی ،
گذری کن که خیالی شدم از تنهایی ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
گفته بودی که بیایم چو به جان آیی تو ،
من به جان آمدم اینک تو چرا می نایی ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
بس که سودای سر زلف تو پختم به خیال ،
عاقبت چون سر زلف تو شدم سودایی ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
در حال حاضر 66 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 66 مهمان ها)