همه عالم به تو می بینم و این نیست عجب ،
به که بینم که تویی چشم مرا بینایی ...![]()
همه عالم به تو می بینم و این نیست عجب ،
به که بینم که تویی چشم مرا بینایی ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
پیش از این گر دگری در دل من می گنجید ،
جز تو را نیست کنون در من گنجایی ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
جز تو اندر نظرم هیچکس می ناید ،
وین عجب تر که تو خود روی به کس ننمایی ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
گفتی از لب بدهم کام عراقی روزی ،
وقت آن است که آن وعده وفا فرمایی ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
بیا که بی تو به جان آمدم ز تنهایی ،
نماند صبر و مرا بیش از این شکیبایی ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
بیا که جان مرا بی تو نیست برگِ حیات ،
بیا ، بیا که چشم مرا بی تو نیست بینایی ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
ز بس که بر سر کوی تو ناله ها کردم ،
بسوخت بر من مسکین دلِ تماشایی ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
ز چهره پرده برانداز ، تا سر اندازی ،
روان فشاند بر روی تو ز شیدایی ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
دلی دارم ، چه دل محنت سرایی ،
که در وی خوشدلی را نیست جایی ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
دلِ مسکین چرا غمگین نباشد ،
که در عالم نیابد دل ربایی ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
در حال حاضر 63 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 63 مهمان ها)