غمِ عالم همه کردی ببارُم
مگر مو لوِکِ مستِ سر قَطارم ...
مَهارم کردی و دادی به ناکَس ،
قُزودی هر زمان باری به بارم ...
غمِ عالم همه کردی ببارُم
مگر مو لوِکِ مستِ سر قَطارم ...
مَهارم کردی و دادی به ناکَس ،
قُزودی هر زمان باری به بارم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
شُتر از بار می ناله من از دل ،
بنالیم و بریم منزل به منزل
شتر می ناله از سنگینی بار
منم نالم که دور افتادم از یار ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
تو خود گفتی که مو مَلاح مانم ،
به آبِ دیدهِ گان کَشتی بِرانم
هَمی ترسُم که کشتی غرق وایو
درین دریای بی پایان بمانُم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
بیا کَز دیده جیحونی بسازیم ،
بیا لیلی و مجنونی بسازیم
فریدون عزیز از دستِ ما رفت ،
بیا کَز نو فریدونی بِسازیم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
بیایید ، بیایید که جانِ دلِ ما رَفت ،
بِگریید ، بگریید که آن خنده گُشا رفت
دِگَر شمع میارید که این جمع پراکَند ،
دِگَر عود مَسوزید کزین بزم صفا رفت ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
لبِ جام مَبوسید که آن ساقی ما رفت ،
رَگِ چَنگ بِبُرید که آن نَغمه سرا رفت
سَر راه نشستیم و نشستیم و شب افتاد ،
بپُرسید ، بپرسید که آن ماه کجا رفت ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
گُلِ پَرپر کجا گیرم سُراغت ،
صدای گریه می آید زِ باغِت
صدای گریه می آید شب و روز ،
که می سوزه دلِ بلبل زِ داغت ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
دَلُم زار و حَزینه چون ننالم ،
وجودم آتَشینه چون ننالم
بِمو واجَن که چون و چند نالی
چو مرگُم در کمینه چون ننالم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
درختِ غم به جونم کرده ریشه ،
به درگاه خدا نالُم همیشه
رفیقان قَدر یکدیگر بدونید ،
اَجَل سنگ است و آدم مثل شیشه ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
دلا بِنال که یاران نازنین رفتند ،
به غم نشین که رفیقان بیفَرین رفتند ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 135 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 135 مهمان ها)