پیچیده دور تنش زنجیر خاطرات
رنجیده خاطر می رود از آبی حیات
باید که در تلاطم امواج گم شود
هم پرسه ی مرغان مرده ی ماهی خوار شود
رازی به ماندن نامش نمانده بود
این چشمه ی خشکیده , از آه آبستن است
همواره در فکرش شتاب بوده است و بس
تعجیل های بی ثمر در مرگ ممتدش
خط می زند تقویم را هر روز پشت هم
تا روزهای دیگرش روشن به شب شوند ...