گُلِ صَدبَرگ به پیشَ تو فُروریخت زِ خِجلَت ،
که گُمان بُرد که او هَم رُخ رَعنای تو دارد
اگَرَم دَر نَگُشایی زِ رَه بام درآیم ،
کِه زَهی جانِ لَطَیفی که تماشایِ تو دارِد ...![]()
گُلِ صَدبَرگ به پیشَ تو فُروریخت زِ خِجلَت ،
که گُمان بُرد که او هَم رُخ رَعنای تو دارد
اگَرَم دَر نَگُشایی زِ رَه بام درآیم ،
کِه زَهی جانِ لَطَیفی که تماشایِ تو دارِد ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
به دو صَد بام بَرآیَم ،
به دو صد دام دَرآیَم
چِه کُنَم آهوی جانم ،
سَرِ صَحرایِ تو دارد ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
خَمُش ای عاشقِ مَجنون ،
بِمَگو شِعر و بُخور خون
که جَهان ذَره به ذَره ،
غمِ غوغایِ تو دارَد ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
وَه چِه بی رَنگ و بی نِشان که مَنَم ،
کِی بِبینَم مَرا چِنان کِه مَنم
کِی شَود این رَوان من ساکِن ،
این چِنین ساکنِ روان که مَنم ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
گُفتی اسرار در میان آور ،
کو میان ، اندر این میان که مَنم
بَحرِِ مَن غَرقِه گَشتِ هَم دَر خویش ،
بوالعَجَب بَحرِ بی کَران که مَنَم ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
این جَهان وآن جَهان مَرا مَطَلَب ،
کاین دو گُم شُد در آن جهان که مَنم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
زِ خاکِ مَن اگَر گَندم بَرآید ،
از آن گَر نان پَزی مَستی فَزآید
خَمیر و نانِبا دیوانه گَردد ،
تَنورَش بیتُ مَستانه سَراید
مَیا بی دَف ، مَیا ،
بی دَف به گورِ من ای زیارَت ،
کِه دَر بَزمِ خدا غَمگین نَشایَد
بِدَری زان کَفَن بَر سینه بَندی ،
خَراباتی زِ جانَت دَرگُشایَد
مَرا حَق از مِی عِشق آفریدَه سَت ,
هَمان عشقَم اگَر مَرگَم بِسایَد
مَنَم مَستی و اصلِ مَن مِی عِشق ،
بِگو از مِی به جز مَستی چِه زایَد ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
تمامِ تو سهمِ منه | به کم قانعم نکن
بزرگترین تراژدی زندگی مرگ نیست؛
بی هدف زندگی کردنه...!
در حال حاضر 53 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 53 مهمان ها)