هیچکس نمیبینه چه کاری براش انجام میدی ؛
فقط کارایی که انجام نمیدی رو میبینن !
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
نه نَغمه ی نِی خواهم و نه طَرفِ چمن ،
نه یارِ جوان ، نه باده ی صافِ کهن
خواهم که به خلوتکده ای از همه دور ،
من باشم و من باشم و من باشم و من ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
هَر شَب دلِ پُر خونُم بَر خاکِ ،
باشَد که چو روز آیِد بَ وِی گُذَرَت افتد ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
ترسم که اشک در غمِ ما پَرده دَر شَوَد ،
وین رازِ سَر به مُهر به عالَم سَمَر شَوَد
گویِند سَنگ لَعل شَوَد در مَقام صَبر ،
آری شَوَد ولیک به خونِ جِگَر شَوَد ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
مَن خاک شَوَم جانا در رَهگُذَرَت اُفتَم ،
آخَر به غَلَط روزی بَر مَن گُذَرَت اُفتَد
دانَم که بَدَت اُفتَد زیرا که دِلَم بُردی ،
وَر دَر تو رَسَد آهَم از بَد بَتَرت اُفتد ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
خونِ جِگَرَم خوردی وَز خویش نَتَرسیدی ،
آخَر چِه کُنی جانا گَر بَر جِگَرَت اُفتَد
ای جان حَدیثِ ما برِ دِلدار بازگو ،
لیکَن چِنان مَگو که صَبا را خَبَر شَوَد ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
گَر تو همه سیمُرغی از آهِ دِلَم می تَرس ،
کاتَش زِ دِلَم ناگَه دَر بال و پَرَت اُفتد ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
در حال حاضر 210 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 210 مهمان ها)