دلم تنگ است
دلم میسوزد از باغی که میسوزد
نــه دیــداری
نــه بیــداری
نــه دوستــی از ســر یــاری
مرا آشفته میـدارد
چنین آشفتــه بـازاری ...
نبردِ نا برابر نیست کارِ ما برادر
موضوعِ درسِ امروز
درسِ جونمَردیه
میدونین کیه معلم
غلامرضا تختیه
![]()
![]()
باید که توی زندگی
یه مَرد باشیم تو میدون
این راه و رسم تختیه
آی بچه های ایرون
پیرو راه مَردایین؟
شاگردِ پهلوونایین؟
خوبه که یادتون باشه
معلمای،،، فردایین
یه تختی بود یه ایرون
خاطر خواهاش فراوون
کارِش رضای مردم
به دادشون رسیدن
به جای مُهر و امضا
حرفشو می خریدن
روزیو روزگاری
در حِین کارزاری
فهمید که یک دستِ
حریف اون شکسته
مردونه با شهامت
گفت نیست این عدالت
نبرد نا برابر
نیست کار ما برادر
تموم دنیا دیدن
کشتی گرفت یه دستی
گویی که ساغری شد در گیر و دار مستی
اون نیست
اما اسمش موند تو دیار هستی
یه تختی بود یه دنیا
دلش به قدِ دریا
تو قصه ها نوشتن
حقیقته،،، نه رویا
اسمش چه رونقی داد
به اسم پهلوونا
دنبالِ راه و رسمش
راه افتادن جوونا
یه تختی بود یه بازار
دوست داشت بمیره
اما مردم نبینن آزار
یه تختی بود یه میدون
وای،،، زِ روز مرگش
مردم با چشم گریون
یه ملت و یه تختی
قصه اش قشنگه اما
پایان روزگارش
رسید به شوربختی
یه تختی بود که مُردِش
از بس زمین نخوردِش
گفتن که خود کشی بود!!!
از بس که در خوشی بود!!!
گفتیم دروغه
شاید،،،
از درد و نا خوشی بود
یه تختی بود که کُشته شد اما
توی روز نامه ها یه جور دیگه نوشته شد!!!
یه تختی بود که کُشتنش
اما دلیل مرگشو خاطرخواهی نوشتنش!!!
یه تختیه که زندَس
قصه ش کوتاهه اما
اسمش که خیلی گُندَس
چه باخت چه برد مهم نیست
اما تا دنیا دنیاست
برنده سو برنده س
نبرد نا برابر
نیست کار ما برادر
"جهان پهلوان تختی"
شعر : مسعود فردمنش
چه بگویم نگفته هم پیداست/غم این دل مگر یکی و دو تاست...
در حال حاضر 58 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 58 مهمان ها)